خانه در ادبیات فارسی
خانه در ادبیات فارسی
مفهوم خانه در مظاهر فرهنگ ايرانی
واژة «خانه» شايد مهمترين كلمه اي باشد كه براي شناخت مفهوم زيست در هر فرهنگ بايد به آن پرداخت. تعدد و تنوع كلمات زبان
فارسی براي ناميدن و اشاره به خانه و متعلقات آن، خود مايه شگفتی است.
زيرا در هر زبانی، تعدد لغات مربوط به هر پديدهای، نشانه اهميت آن پديده در آن زبان و فرهنگ و در ضمن بيانگر غنای فرهنگي آن پديده
است. به علاوه هر يك از كلماتی كه به خانه اشاره مي كنند، به يك يا چند جنبه خاص آن اشاره دارند.
خانه در زبان فارسی بيش از هر چيز به معنای موضع و محل قرارگيری استفاده ميشود كه ناظر به بعد مكانی آن است. ولی خانه در متون
منظوم و منثور، تنها به معنای ساختار كالبدي ثابت، ياد نشده است، بلكه ناظر به ابعاد معنوي نيز هست:
تا ابد معمور باد اين خانه كز خاك درش / هر نفس با بوی رحمان ميوزد باد يمن (حافظ )
از سوی ديگر، خانه به واسطة تداوم حضور در آن و نيز رجعتگاه بودنش، امكان بازگشت به خويشتن و فطرت الهی را ايجاد ميكند
مرو به خانة ارباب بی مروت دهر / كه گنج عافيتت در سراي خويشتن است (حافظ)
در بسياری از متون نظم و نثر شاهد آن هستيم كه باور عمومی وجود داشته است كه آبادانی خانه به جهت ذكر پروردگار و عبادات
ساكنان است و ناظر به ابعاد معنايی خانه است تا ابعاد كالبدي.
خانه از طاعتست خير آباد/ وين دو گر نيست نام خانه مباد (سعدی)
خانه در ادبيات به كرات با اين تأكيد همراه است كه اين خانه و در معناي عام اين دار دنيا، گذراست و سرای آخرت ماندنی.
همچون حباب ديده به روي قدح گشای وين خانه را قياس اساس از حباب كن( حافظ)
بدين خان كو بنا بر باد دارد مشو غره كه بد بنیاد دارد ( نظامی )
پس بی جهت نيست كه در معنای لغت خانه با كلماتی نظير جهان و دنيا و آرامگاه و گور نيز مواجه ميشويم.
از سوي ديگر خانه در اشعار گاهي به عنوان «نماد خويشتن باطني» ذكر شده است
همي گفت ناساخته خانه را/ چرا ساختم رزم بيگانه را( فردوسي)
هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن/ وانگه بيا با عاشقان همخانه شو همخانه شو (مولوي)
همچنين خانه به عنوان منشأ و مبدأ نيز استفاده شده است:
شناسي تو خانه كهين و مهين را/ به جان توست اين دو تن نيك بنگر( ناصرخسرو)
در عين حال كه خانه مبدأ و منشأ است، به معناي فرجام نيز به كار رفته است، همينطور خانه در معنای مرجع و محل بازگشت نيز بسيار
استفاده شده است:
گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم/ دگر آنجا كه روم عاقل و فرزانه روم (حافظ)
اگر قرار است اين خانه زمينی يادآور خانة ابدی انسان باشد، بايد نشانه هاي آن جهانی در خود داشته باشد و چه نشانه و آيتی بهتراز
طبيعت كه در خانه ايرانی قرار دارد. حضور طبيعت در خانه سنتی، نه تنها به دلايل اقليمی كه براي تقويت ابعاد معنوی خانه نيز هست و
سبب ميشود تا سير آفاق و انفس در خانه در جهانی كوچك جمع شود.
اين موضوع در شهر معاصر نيز منعكس است:
من در اين خانه به گمنامي نمناك علف نزديكم.
من صداي نفس باغچه را ميشنوم
و صداي ظلمت را وقتي از برگي ميريزد (سهراب سپهری )
امتیاز شما به این مقاله
دیدگاهتان را بنویسید